- جراحت کردن
- چرک کردن
معنی جراحت کردن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آسوده کردن، یا خیال کسی را راحت کردن موجب اطمینان خاطر او شدن، آسوده کردن آرامش بخشیدن
کاشتن و کشت کردن
اثر کردن تاثیرکردن، انتقال یافتن مرض از شخصی (یا جانوری) بشخص دیگر
نقشه چیزی را کشیدن طرح چیزی را ریختن
بتکلف زیرکی نمودن، زیرک نمایی کردن
تاوان گرفتن غرامت گرفتن
استراحت کردن آسودن
عطا کردن آنکه قدر و مرتبت برتری دارد
اندازه کردن اندازه گرفتن پیمودن اندازه گرفتن و پیمودن زمینی را
درد سر آفریدن، نا آرام کردن، خشمگین کردن بزحمت انداختن، مضطرب کردن، عصبانی کردن
سمسول ورزیدن رقص و کچول آغازیدند و لور و سمسول ورزیدند (راحه الصدور رویه 4) بی شرمی کردن
Displease
desagradar
проектировать
desagradar
entwerfen
sprawić przykrość
проектувати
огорчать
projektować
засмучувати
displezeren
projetar
missfallen
progettare
diseñar
concevoir
déplaire
scontentare
ontwerpen
डिजाइन करना
नाराज़ करना
বিরক্ত করা